از پس پرده نگاه کن مثل شطرنجه زمونه
هر کسی مثل یه مهره توی این بازی میمونه
یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره
یک نفر خونه بدوشو یکی دوتا قلعه داره
یک طرف همه سیاهو یک طرف همه سپیدن
روبه روی هم یه عمره ما رو دارن بازی میدن
اونا که اول بازی توی خونه تو و من
پیش پای اسب دشمن مهره ها رو سر بریدن
ببین امروزه همشون میونه شاه و وزیرن
هنوزم بدون حرکت پشت ما سنگر میگیرن
تاجو تخت شاه دیروز دره قلعشون نمیشد
به خیالشون که این تاج سروشنه تا همیشه
یادشون رفته که اون شاه که به صد مهره نمیباخت
تاجو از سرش تو میدون لشکر پیاده انداخت
اونکه مهره ها رو چیده اونکه ما رو بازی میده
اونکه نه شاهه نه سرباز نه سیاهه نه سپیده