انکه را دلش عاشق است غرورش نشاید
وانکه را کبر ،هرگزش سخنی از عشق نباید
*****
اینم درد دلمه : " شب شکن پاییزی "
*****
فریاد شب شکنم در بغض سکوتم جاریست
ندانم این اغماست یا بیداریست
میان من و تو جز دیوار چیزی نیست
در خیال خسته ام اسمان دگر آبی نیست
پاییز به قلبم رخنه کرده،دگر راهی نیست
دلم را از چه سوزانی؟بگو دانم گناهم چیست؟
چرا این خاطر تلخم به روزی رفتنی نیست؟
غمو افسوس می خورم کاین تن مردنی نیست
پریشان حالیم از توست!ندانم چاره اش در چیست؟
دلیل ماندنم هستی،بگو دیگر دلیلی نیست
اگر پاییز بتازد بر دل سبزم
اگر خورشید بتابد بر دل تنگم
همان مرد پریشانم که از فولادو از سنگم
من از سویت گریزانم چون از عشقت پریشانم
وانکه را کبر ،هرگزش سخنی از عشق نباید
*****
اینم درد دلمه : " شب شکن پاییزی "
*****
فریاد شب شکنم در بغض سکوتم جاریست
ندانم این اغماست یا بیداریست
میان من و تو جز دیوار چیزی نیست
در خیال خسته ام اسمان دگر آبی نیست
پاییز به قلبم رخنه کرده،دگر راهی نیست
دلم را از چه سوزانی؟بگو دانم گناهم چیست؟
چرا این خاطر تلخم به روزی رفتنی نیست؟
غمو افسوس می خورم کاین تن مردنی نیست
پریشان حالیم از توست!ندانم چاره اش در چیست؟
دلیل ماندنم هستی،بگو دیگر دلیلی نیست
اگر پاییز بتازد بر دل سبزم
اگر خورشید بتابد بر دل تنگم
همان مرد پریشانم که از فولادو از سنگم
من از سویت گریزانم چون از عشقت پریشانم