مشدی گلین خانم
یه نفر اصفهانی بهش گفتند: «مگر تو اکونومی بلد نیسی بکنی؟» این خیلی خراج بود، گفت: «نه.» گفت: «بیا بریم مسکو، اونجا یه مدرسه اکونومیهست، اونجا درس اکونومی یاد بگیر.» اصفهانیه آمد رفت مسکو اکونومییاد بگیره. وارد مسکو شد، پرسید: «مدرسه اکونومی کجاست؟» نشونش دادند، رفت، وارد مدرسه شد و دید یهنفر پشت میز داره چیز مینویسه. سلام کرد، یارو به اون جواب سلام داد اما سرش به نوشتن مشغول بود. اصفهانیه هرچی با این احوالپرسی کرد و حرف زد این تند تند جوابشو میداد و چیزشو مینوشت. اصفهانیه گفت: «شما چطور هم حرف میزنی هم چیز مینویسی؟» معلم جواب داد که این خودش درس اکونومیاست که انسون موقع حرف زدن از کار بازنمونه. بعد معلم جوراباشو از پاش در آورد، کف پاشو خاروند، جورابشو پاش کرد. اصفهانیه پرسید: «چرا همچی کردی؟» گفت: «اینهم درس اکونومی است. اگر پا بخاره با ناخون بخارونی، جوراب نازک میشه.» نیم ساعتی که گذشت اصفهانیه پاشد تمبونشو کند، در کپلشو خاروند. معلم گفت: «چکار کردی، چرا تمبانتو کند؟» گف: «کپلم میخارید. اگه میخاروندم، تمبونم نازک میشد، زود پاره میشد. کندم و خاروندم که پاره نشه.» معلم گفت: «شما از من اکونومی بیشتر خوندی، لازم نیست برو!»