سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه های من

نظر
پل



برای خواب معصومانه ی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم
بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن
تو رو می شناسم ای شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه تو و چشم تو پیداست
که از ایل و تبار عاشقایی
تو رو می شناسم ای سر در گریبون
غریبگی نکن با هق هق من
تن شکسته تو بسپار به دست
نوازش های دست عاشق من
به دنبال کدوم حرف و کلامی ؟
سکوتت گفتن تمام حرفاست
تو رو از تپش قلبت شناختم
تو قلبت ، قلب عاشق های دنیاست
تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و اینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم
تو خورشید رو به دست من سپردی
کمک کن جاده های مه گرفته
من مسافرو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوترهای خسته
رو یخ بستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافرهای عاشق
سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره ی شب تو با من
بذار بین من و تو دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن


نظر
طلایه دار


ای بزرگ موندنی
ای طلایه دار روز
سایه گستر رو سر
از گذشته تا هنوز
ای صدات صدای نور
تو شب پوسیدنی
ای سخاوت غمت
بهترین بوسیدنی
واسه این شرقی تن داده به باد
تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی
تو شکوفایی تاریخ منی
اگه شعرم زمزمه
توی بازار صداست
تپش قلبم اگه
پچ پچ شاپرکاست
تو رو فریاد می زنم
ای که معجزه گری
ای که این شب زده رو
به سپیده می بری
واسه این شرقی تن داده به باد
تو گوارایی حس وطنی
تو شقاوت شب قرن یخی
تو شکوفایی تاریخ منی
ای تو یاور بزرگ
همه قلبای شکسته
ای تو مرهم عزیز
هر چی دست پینه بسته
رو کدوم قله نشستی
تو که دنیا زیر پاته
غصه ی دستای خالی
لرزش پاک صداته
توی قرن دود و آهن
تو رسول گل و نوری
تو عطوفت مسلم
تو حقیقت غروری
تو مفسر محبت
تو طلایه دار صبحی
فاتح تاریخی من
تو خود سردار صبحی
اسم تو ، اسم شب من
به شکوه اسم اعظم
متبرک و عزیزی
مثل سجده گاه آدم

نظر
برای ضیافت عشق
اگه شب ، شب غزل نیست
اگه نور ، اینه به اینه
اگه گل ، بغل بغل نیست
برای گلدون دستات
یه سبد رازقی دارم
بهترین قلبو تو دنیا
برای عاشقی دارم
از تو تا ویروونی من
از تو تا مرز شکستن
فاصله ، وا کردن در
فاجعه ، صدای بستن
ترسم از بی رحمی شب نیست
ترسم از دلتنگی فرداست
ترسم از شب مرگی آواز
ترسم از تدفین قمری هاست
سهمی از رجعت انسان
سهمی از خداشدن باش
سهمی از معجزه ی عشق
سهمی از معراج من باش

نظر
شب آفتابی


عروسک قصه ی من
گهواره ی خوابت کجاست ؟
قصر قشنگ کاغذی
پولک آفتابت کجاست ؟
بال و پر نقره ای
کفتر عشقمو کی بست ؟
اینه ی طوطی منو
سنگ کدوم کینه شکست ؟
عروسک قصه ی من
زخم شکسته با تنت
بمیرم ای شکسته دل
چه بی صداست شکستنت
صدای عشق من و تو
که تلخ و گریه آوره
تو این سکوت قصه ای
شاید صدای آخره
بعد از من و تو عاشقی
شاید به قصه ها بره
شاید با مرگ من و تو
عاشقی از دنیا بره
عروسک قصه ی من
سوختن من ساختنمه
تو این قمار بی غرور
بردن من ، باختنمه
عروسک قصه ی من
شکستنت فال منه
این سایه ی همیشگی
مرگه که دنبال منه
جفتای عاشقو ببین
از پل آبی می گذرن
عروسک قلبشونو
به جشن بوسه می برن
اما برای من و تو
اون لحظه ی آبی کجاست ؟
عروسک قصه ی من
پس شب آفتابی کجاست ؟

نظر
ماه پیشونی


توی گسترده ی رؤیا
ای سوار اسب ابلق
راهی کدوم مسیری
توی تاریکی مطلق
ای به رؤیا سر سپرده
با توام ای همه خوبی
راهی کدوم دیاری
آخه با این اسب چوبی
با توام ای که تو فکرت
با هر عشق و با هر اسمی
رهسپار فتح قلب
ماه پیشونی طلسمی
توی خورجین قشنگت
عکس ماه پیشونی داری
واسه پیدا کردن جاش
دنیا رو نشونی داری
ماه پیشونی تو قصه
فکر بیداری تو خوابه
خورشید هفت آسمون نیست
عکس خورشید توی آبه
از خواب قصه بلند شو
اسب چوبیتو رها کن
ماه پیشونی مال قصه ست
مرد من منو صدا کن
اگه از افسانه دورم
اگه ماه پیشونی نیستم
اگه با زمین غریبه
اگه آسمونی نیستم
می تونم یه سایه باشم
برای یه خواب شیرین
می تونم نوشدارو باشم
برای یه لحظه تسکین
ماه پیشونی اگه قلبش
قلب یه کفتر تنهاست
اگه قامت بلندش
قامت جدایی ماست
من حقیقی تر از اندوه
رعشه ی تلخ صداتم
ماه پیشونی نیستم اما